یادداشتهای پراکنده هادیتک

ساخت وبلاگ
    خیلی دوست دارم مثل گذشته با همان شوق روزانه بنویسم اما همین یک بار در ماه هم که خودم را مجبور به نوشتن میکنم سخت میگذرد. گاه مثل الان به زبان خاطره بنویسم و گاه بر بال ادب پرواز کنم و گاه از بیم اوضاع، رازآلود بنویسم.    این روزها شرایط زودتر از آن چیزی که من انتظارش را میکشم تغییر میکنند. این را چند بار دیده‌ام. هرموقع در زندگی میخواستم زودتر از رنجهایی که دیگران در حق من روا میدارند رهایی یابم اتفاق خاصی نمی‌افتاد اما وقتی به مرحله‌ای رسیدم که بودن یا نبودن یک مردم‌آزار را بنابر شرایط و اجباری تحمّل کردم تا جایی که دیگر بودن یا نبودن آن سادیست برایم یکسان شد، فلک او را از پیش راهم برداشت بی‌آنکه من دچار شادی خاصی شوم و یا از نبودن وی خوشحال باشم. گویی مشکلات هستند تا آدم اوج بگیرد و دیگر هیاهوی آنکه سنگ پرتاب میکند، اهمیتی نداشته باشد.    اگر دوستی داشته باشم به وی خواهم گفت: هرگز آرزو، دعا یا نفرینی از بابت کسی که تو را آزار میدهد روانه مکن. چنانچه ضرورتی برای ماندن در آن شرایط نداری، آنجا را ترک کن در غیر اینصورت سعی کن ظرف تحملت را تا آنجا بالا ببری که خود را با شرایط موجود وفق دهی بی آنکه تلاطمی از جهت پرخاش یا مقابله در درونت شکل بگیرد. و این معنای واقعی صبر است. یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:41

   هرگز آن را در جای خویش نیافتم. نه در پرسه زدن های جوانی، نه لابلای شبهای مهتابی، نه به واسطه صبر و انتظار، من نیافتم. گاه از دور چون ستاره‌ای میان بوسه‌های گم شده چشمک میزد اما همچون دختر پیری که همیشه دوست داشت مادر شود اما حتی کسی به او نزدیک هم نشد آن را نیافتم. زیبایی، رعنایی و ناز تنها گم شده جویندگانش بود گویی او نیز جمال را بر جان ترجیح میداد. معدود سعادتمندانی که او را یافتند چنان غرق در لذت شدند که پیشه آنها لذت شد و آنان که در جستجو پیر شدند رو به اضمحلال گذاشتند و معدودی از آنها غرق در هنر و شعر شدند و به خود قبولاندند که به لذت بالایی دست یافته‌اند چنان که یابندگان از درک آن عاجزند اما برای جویندگان، حقیقت این بود که عشق گم شده است. یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:41

    چقدر آرزوهای خوب برای زیستن دارم. شاید این جرئت را هنوز پیدا نکرده‌ام که برای خوب زیستن خطر کنم. در حال حاضر در رخوت ناشی از روزمرگی، جوانی را فاسد میکنم. آرزوهایی به بلندی آسمان دارم که لذت داشتنشان روز به روز کمرنگ‌تر میشود. حتی مرگ هم قادر به رساندن من به این رویاها نخواهد بود چرا که غالب آنها نیاز به بدن مادی آن هم در بازه زمانی جوانی دارد و لذتی که برای روح تعریف میکنند نمیدانم با چه کیفیتی خواهد بود هرچند صحبت از زجرها و عواقبی میکنند که اگر درست باشد، بایستی چشم بر روی هر لذت و بهره مندی بست همچنانکه این تن چشم از جهان فرو خواهد بست. یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:41